امام باقر ع فرمود چون دختر یزد گرد  در ا نزدعمر اوردند دوشیزگان مدینه برای تماشای او سر میکشیدند  وچون وارد مسجد شد مسجد از پرتوش درخشان گشت  کنایه از اینکه اهل مسجد از قیافه جمال ان دختر شادمان و متعجب کشتند عمر باو نگریست دختر رخسارخود را پوشیدو گفت اف بیروج بادا هرمز وای روز گار هرمز سیاه شد عمر گفت این دختر مرا ناسزا میگوید و بدو متوجه شد امیرالمومنین ع بعمر فرمودتو این حق نداری باو اختیار ده که خودش مردی از مسلمین را انتخاب کند و در سهم غنیمتش حساب کن  مهرش را از سهم بیتالمال انمرد حساب کن عمر باو اختیارداد دختر بیامد ودست خود را روی سر حسین ع گذاشت  امیرالمومنین ع باو  فرمودنام تو چیست گفت جهان شاه حضرت فرمود بلکه شهریار بانو یه باشد سپس بحسین فرمود ای ابا عبدالله از این دختر بهترین شخص روی زمین برای تو متولد شودو علی بن حسینع از او مولد گشت و علی بن الحسین ع را ابن الخیرتینپسر دوبر گزیده میگفتند زبرا بر گزیده خدا از عرب و از عجم فارس وروایت شده که ابوالاسوددیلی در باره انحضرت  شعری بدبن مضمون سروده است  پسریکه از یکسو بخاشم واز یکسو بشاه کسرای میرسد گرامترین فرزندی است که بدو بازو بند بسته اند 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها