اسحاق جلاب گوید برای امام هادی  ع  گوسفندان بسیاری خریدم سپس مرا خواست و از اسطبل منزلش بجای وسیعی برد که من انجا را نمیشناختم  ودر انجا گو. سفندان را بهر که دستور داد تقسیم کردم  برای  پسرش ابو چعفر  مادر او و دیگران دستور داد و فرستاد انگاه روز ترویه بود که از حضرت اجازه گرفتم ببغداد نزد پدرم بر گردم بمن نوشت  فردا نزد ما باش و سپس برو من هم بما ندم وچون روز عرفه شد نزد حضرت بودم وشب عید قربان هم در ایوان خانه اش حوابیدم هنگام سحر نزد من امد و فرمود ای اسحاق بر خیز من بر خاستم و چون چشم گشودم   خودرا در در خانه ام در بغداد دیدم خدمت پدرم رسیدم و گرد رفقایم  نشستم  و بانها  گفتم روز عرفه در سامره بودم  وروز عبد ببغداد  امدم  


مشخصات

آخرین جستجو ها